خاطرات یک پزشک

 قیچی" سر و ته برگه ها رو کات میکنه تا با حاشیه کنگره دار پوشه ست بشه. انصافا کارشو خوب انجام میده ولی ایراد کارش اینجاست که توجهی به نوشته های روی برگه ها نداره و خیلی از اوقات قسمت مهمی از مندرجات پرونده رو دور میندازه. ما هم مجبورش میکنیم در اسرع وقت قسمتهای گمشده رو پیدا کنه و سر جاش بچسبونه. اینه که این آقا نصف وقت کاری یا سرش توی سطل زباله هست یا داره پازل سر هم میکنه.

 

یک مرد جوان در پایان ساعت کاری وارد مرکز میشه. یکی از پرسنل داخل اتاق بایگانی هست و یکی دیگه توی آبدارخونه داره دوپینگ میکنه. پرسنل با سابقه ما هم طبق معمول سرش تو سطل زباله در جستجوی قطعه گمشده خودشه! مرد جوان از پشت دریچه چند بار صدا میکنه اما کسی جوابشو نمیده. ظاهرا کسی داخل پذیرش نیست. زیر لب یه فحش آبدار نثار میکنه. اما نه اونقدر زیر لب که پرسنل سر به سطل ما نشنوه. ناگهان سرشو بالا میاره و مثل اجل معلق روبروی مرد جوان میایسته.... 

ادامه درادامه مطلب



موضوعات مرتبط: خاطرات یک پزشک

ادامه مطلب
[ یک شنبه 15 تير 1393 ] [ 21:3 ] [ رهگذر قشم ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد